ردپایی تا هنوز ، نفس زنان!
خیالات دیوانه کننده ...
Adele
Never mind, I will find someone like you
I wish nothing but the best for you, too
Dont forget me, I begged, I remember you said
Sometimes it lasts in love, but sometimes it hurts instead
تولدم مبارک
گاهی دلم تنگ میشود برای روزگاری که باید تلختر بود.
گاهی باید به زور دکمه دل را فشار داد تا سایلنت شود .
و گاهی هم تولدی گرفت برای دلخوشی ...
تولدم مبارک
امروز 5 دی 69 نیست
5 دی 90 است
یه سال دیگه به آخر خط نزدیکتر شدم .
#در همین رابطه
فلبداهه در نیمه شب
...?
باید بکوبیش زمین! اون علاقه لعنطی رو ، به هر قیمیتی!
یا شایدم بشه یه جورایی فریزش کرد تا ابد ...
# الان وقتش نیست لعنطی!
Crime
در حقیقت از امروز شروع میشه ، فصل سه !
همش ده حرکت مونده! ده حرکت تا کیش و مات …
Array( [1] => misfortune [2] =>umbrage );
# هیچ نقطه صفری نیست !
girl : #FFFFFF
خب من سفید دوست دارم ، البته یه نمه تپل باشه!
اون چیزشم (برعکس همه مردها) من دوست دارم کوچیک باشه ...
هـ ...
حرف آخر - پروفایل آرزوی مرگ - 31 مرداد 88
زشتی و زیبایی همه مخلوق خداست ، پاکی و بدی همه معیار سنجش خداست ، یادتون باشه هیچکس از اول زشت یا زیبا نیست بلکه با انتخاب خودش از پاکی به زیبایی میرسه یا از بدی به زشتی...
فلبداهه! نیمه شب
...!
ترجیح میدهم در دنیای خودم غرق شوم تا اینکه کسی به قصد نجاتم ، زندگیم را شریک شود!
فلبداهه xام
و عاقبت روزی تو هم خیره به جایی میشوی که عمری است خیره مانده ام!
#دیوار
یک آرزو
آینه
گذر از کوره راه عمر و سیر جاده ای بی انتها
همچون خیره شدن به آینه ای است که هیج تصویری تکراری ندارد!
هر روز بدتر و بدتر...
و عاقبت سفید و تازه نصیب دیگری میشود بی هیچ منتی و هیچ قیمتی!
و آینه چه باکش است ، هر روز مسیر رو به پایان را به صاحب جدیدش نشان میدهد و شاید خوشحال ...
کم کم همه را به آخر میرساند و نفر بعد...
و عاقبت روزی نفر بعدی نیست و آینه تک و تنها پادشاه است ...
هه! خنده دار است که این آینه سر و ته ندارد ...
#که اگر داشت هر روز زیباتر ، پاکتر و معصوم تر از روز قبل میشدیم !
فریدون
تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست
تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست...
دیوانه که باشی
دیوانه که باشی ، دنیا دیوانه ات میشود...
# وحتی تظاهر به دیوانگی هم جذابیتی خیره کننده به آدم میدهد...
گاهی
گاهی سکوت میکنم ، چون سنگی سخت
ساده شکننده میشوم با خیالی...
و گاهی فریاد میزنم ، نه برای ماندن ، برای خوب ماندن...
و دست و پا برای آنچه از دست رفت...
# و هیچت از من خبری نیست که نیست ...
...
...پول دوس دالم :)
قول
میخوام ، میخونم ، میتونم
* باید اونطوری که میخوام بشه!
19...
میدانم روزی ، شاید تولد 35 یا 45 سالگیام ، میروم یه جای دور
تنهای تنها
آن روز که دگر دست از همه شسته ، بی تاب و بیتمنا ، دست در گلو میفشارم
یا گردنم در طناب ، یا سرخ خطی بر رگ یا آرام صدای گلوله ای ، وکار تمام میشود!
زندگی باید بداند ، در تمام طول دورانش ، من ملتمسانه ، سازش کردم و او ظالمانه نوازش
من نمیگذارم ضیافت پایانیام ، ناگهانی باشد و وفق مرادش!
من خود ضیافتی سزاوار میگیرم ، هر چند تنهایی
خسته به زندگی پایان میدهم و آرام و آهسته ، از آخرین ضربان قلبم لذت میبرم ...
من سزاوار مرگی ناگهانی نیستم!
پس آنگونه خواهم رفت که بعد از من ، همه در حسرت مرگم باشند و لذت مرگم را آرزو کنند ...
زندگی باید بداند ، هر که باشد باشد ، من اینگونه ام ...
آنوقت که دگر هیچی ندارد من هم نفس نثارش نمیکنم ...
زندگی بر هر که سرور بود ، عزیز بود ، برای من خار و کوچک است ...
من پایانی دلنشین را تدارک میبینم از همین الان ، همه باید بدانند من مثل همه نیستم
اسیر لعنتهای کوچک !
من گرفتار جهنمم ...
# my pic 1