یکی مثل من
چشمانش را میبندد و یادی ، خیالی ...
امروز که سری به زمین ساب مرده خاک خورده ای که از پارسال همانجاست میزند ، چشمش به همسایه های جدیدش می افتد که بیل و کلنگ بدست ، به جان زمین بی پدری افتاده بودند !
سر صحبت که باز شد و  بحث مردانه ! خبر از آمدن ادکلن جدیدی شد که گویا بساط رزق و روزیه یکی از این بنده های خداست !
فلواقع خنده ها از این قرار بود که ادکلن مورد نظر را به مردی آشنا فروخته بود و چند هفته بعد زن آن مرد ، به قصد خرید دوباره آمده و چندی بعد خاندان از جنس مونثشان یکی پس از دیگری و گاهاً جمعاً مشتری همین یک قلم جنس شده اند و بقیه داستان ...

# جالب است قیاسی بین شهوت مردانه ، قبل از ازدواج و بعد از ازدواج ...
# مشکل از کجاست ؟!
18 اردیبهشت 1391 (02:49) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

ای دل من ...

خستگی هاتو بکن بنداز رو دوشم 
میکشم بار غمت تا جایی آباد 
بکنم چاه عمیقی تک و تنها 
واسه ی دفن تموم خستگی هات

      بزن داد و بزن داد ای دل به ظاهر آزاد

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
18 اردیبهشت 1391 (00:38) | شعر من | دیدگاهها بسته است

درد

باکره‌گی‌اش را که به رخش میکشد
به قول بعضی ها ، او ، خجالت میکشد ، سرش را پائین می اندازد
اما نمیداند ، این زخم پاره تر از آن است ، که فکر میکند ...
راستی ، تو از کجا فهمیدی ؟

12 اردیبهشت 1391 (20:09) | خسته | دیدگاهها بسته است

درد کهنه تنهایی

هوس مبهمی وجودم را فراگرفته ...
باز آن معشوقه‌ی همیشگی ، بالشک کوچک من ، امشب را آشفته میخوابد ...

12 اردیبهشت 1391 (19:51) | هوس | دیدگاهها بسته است

خط صاف ...

چند بار خواستم ، روزمرگی هایم را به تصویر بکشم ، اما حاصل چند خط عمود برهم بود !
که شبها عمود و روزها ...

12 اردیبهشت 1391 (19:50) | خسته | دیدگاهها بسته است

یه دو جین خاطره ...

!

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
12 اردیبهشت 1391 (19:49) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

من ...

شاید جذابیت نگاهم ، مدیون یک درد باشد ، نه فوران نفرت ... 

12 اردیبهشت 1391 (19:45) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

...

آخ دلم لک زده واسه یه پیکان 63 سفید یخچالی 
4 حلقه اسپرت بزنی زیرش بخوابونیش ! 
شیشه دودی ، بدیش پایین و یه دستتو بندازی روش ... 
20 لیتر سوپر هم با 4لیتر روغن سوخته قاطی کنی بزنی بدن اون باک ساب مرده ! 
یه موزیک آرام بذاری و بیای پیچای حسن آباد ، روی پیچای 90درجه خفنش ، لب پرتگاه ، که باید 20تا سرعت رفت ، جفت پا بری رو گاز و 100 رو تخته کنی ... 
یه جمله ام روی شیشه عقبش بنویسی همه بخونن 
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت 

# پارسالو که یادتونه با 90 تا رفتم تو دل و روده یه پیکان دیگه شاخ به شاخ 
# یه ضرب المثل کُردی میگه خدا اول کوه رو میبینه ، بعد برف میذاره روش 

10 اردیبهشت 1391 (19:34) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

یه حرف خومونی با خودت

قربون مرامت ، که هروقت کج رفتیم ، کوچیکاشو بخشیدی و واسه بزرگاش خوابوندی تو دهمنمون
حال میکنم بات ، عدالتت رو دوست دارم ، میپرستمت
امروزه رو خوب یادم میمونه! کاری رو که خودم میخواستم بکنم ، تو داری انجام میدی !
مرامتو دوست دارم تا ابد !
# امروز رو خوب یادم میمونه ...

08 اردیبهشت 1391 (22:26) | وخدا | دیدگاهها بسته است

اولین پُست رمز دار من!

کسی رمز نمیخواد؟

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
08 اردیبهشت 1391 (18:22) | مینیمال | 9 دیدگاه

عهد شکنی روزانه

آخرین باری که تصمیم گرفتم دیگه ننویسم ، همین چند دقیقه پیش بود ...

07 اردیبهشت 1391 (17:42) | خسته | دیدگاهها بسته است

زهر شیرین ...

مثل شعر شاعری گمنام
میشود گُم شد میان مردمان
هر چقدر هم خوب باز بهتری هست
از همه خوشکلتری هست
آنکه از من بهتر است او را نصیحت میکنند
آنکه از دست رفت دگر ، او را وصیت میکنند
ای عزیزان سزاوار گناه
این نصیحت از گناه دیگر است
آنکه اول جامه اش از تن کشید
آنکه اول ، کام اول را چشید
آنکه خوابید و به خوابش درد نداشت
آنکه خندید و به ظاهر غم نداشت
پس به حق طعم گناهش دیده است
با به میل روی زمین خوابیده است
این زنان حقا که شیرین پیکرند
اما شیرینی که شیر می افکند ...

# یک نصیحت برادرانه بود به یکی از دوستان ...

06 اردیبهشت 1391 (00:19) | شعر من | دیدگاهها بسته است

... واسه مُردن

خیلی وقته یه جا ساکت نشسته ام و روزها رو نکست میزنم !
تا شاید ، روز بعد ، روز بهتری باشه ...
# واسه مُردن ...

05 اردیبهشت 1391 (01:35) | خسته | دیدگاهها بسته است

هایده

چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت    دنبال هم امروز و فردا گذشت
دل میگه باز فردا رو از نو بساز           ای دل غافل دیگه از ما گذشت ... 

# ...
# ...2

04 اردیبهشت 1391 (00:15) | از دل ترانه | دیدگاهها بسته است

امشب ...

امشب از اون شباست که تا صبح مثل سگ میگذره !
# بعد از چند سال دوباره آرزوی مرگ میکنم
# آهنگ گوش میدم
نرو یا رب نمیخواهی گناه از تو اگر نفرین به این دنیای بد کردم ...
به حرفم گوش کن یا رب به دردم گوش کن یارب
اگر بیهوده میگویم مرا خاموش کن یا رب

03 اردیبهشت 1391 (01:51) | خسته | دیدگاهها بسته است

دلم گرفته

دلم گرفته اما تو که محرم نیستی؟
# میرم پستهای اردیبهشت پارسال رو بخونم شاید کمی ... 

03 اردیبهشت 1391 (01:51) | خسته | دیدگاهها بسته است

مُد دخترانه!

فکرکنم مُد شده ، این روزا هر وبلاگی میرم ، کامران نجف زاده رو لینک کرده!
# چقدر دخترا ... 

02 اردیبهشت 1391 (23:22) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

هَی روزگار

میدونی چیه! گاهی اوقات دوست دارم یکی رو از ته دل دوست داشته باشم .
یکی باشه که عاشقش باشم و اون متقابلاً لیاقت عشق من رو داشته باشه!
یکی باشه که بفهمه ، درک و شعورش بالا باشه حتی بالاتر از من. کسی که بشه ساعتها باهاش حرف زد و حوصله ات سر نره!
کسی که جراتشو داشته باشی ، برای ادامه زندگیت در مورد با اون بودن فکر کنی تا ابد .
کسی که سفید باشه ، تپل باشه ، اون چیزاشم کوچیک باشه ، اما پیدا کردن همچین کسی یک همتی میخواهد از نوع مضاعف که شعار سال قبل بود!
پس نتیجه ، گاهی اوقات پاک کردن صورت مساله بهترین راه حله ...
# چند روز پیش از رسیلرکلاب بهم زنگ زدن ، حدود 5 دقیقه طرف داشت انگلیسی حرف میزد و من کردی هی میگفتم بابا چی میگی؟
تا اینکه کن یو اسپیک انگلیش رو گفت و فهمیدم اجنبیه و اکانتموم رو فعال کرد!
# تازه میفهمم این بدبختا چه مکافاتی میکشن همدیگه رو حالی کنن!

02 اردیبهشت 1391 (23:05) | خسته | دیدگاهها بسته است

گیلاس دوست دارم!

شنیدی میگن بعضی گیلاسا کرم دارن ، جریانه اینه! (لینک)  

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
31 فروردین 1391 (01:55) | هوس | دیدگاهها بسته است

موفقیت

همیشه روی حرکت آخرین مهره تردید داریم ! ترس از دست دادنش باعث میشه چیزهای زیادی رو فداش کنیم ! اما یک مهره فقط یک مهره است ...
حرف من اینه ، آدما باید یاد بگیرن از چیزی که خیلی دوستش دارن ، راحت دل بکنن ، اینطوری موفقترن ...

30 فروردین 1391 (14:21) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است