واسه دلخوشی خودم !

هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم ...

27 تیر 1391 (01:28) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

...

گاهی اوقات اینجوری هام نیست ...

24 تیر 1391 (11:02) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

هَی ...

گاهی اوقات میشه ، خوشبختی رو توی یک سوراخ ، برای مدتی هر چقدر هم کوتاه حس کرد ...

23 تیر 1391 (21:42) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

در خواب نیمروزی ام بودم که ...

بزرگ شدنش را که احساس میکنم ، آرزو میکنم ای کاش ، شبی یا روزی ، باهم ، بزرگ شدنش را ، احساس کنیم !

17 تیر 1391 (21:09) | هوس | دیدگاهها بسته است

فلبداهه ...

یه زمانی آدم دیگه حرفی واسه گفتن نداره ...

13 تیر 1391 (11:20) | خسته | 3 دیدگاه

فرق شیعه و سُنی ...

فرق شیعه  و سنی در یک کلام! 

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
06 تیر 1391 (15:48) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

خانوم سوسکه!
شاید هیچکسی توی دنیا نباشه که به اندازه من از سوسک بدش بیاد و ازش متنفر باشه !
چشمتون روز بد نبینه ، دو ماهی میشه توی خونه پر از سوسک شده ، زنده و مرده ، حتی پریروز صبح که چشمامو باز کردم ، دیدم یکیشون توی جام له شده ! فکر کنم شب اومده کشتی بگیره !
بهرحال برای خودم جالب بود ، منی که اگه یه سوسک رو توی یه اتاق میدیدم 6 ماه پامو اونجا نمیذاشتم حالا چه همزیستی مصالمت آمیزی دارم !
بعد فکر کردم ، چه خوب میشد اگه زن بگیرم !
اینطوری هم از شر سوسکها خلاص میشم هم یکی هست که به کارا برسه !
تازه‌شم اگه روزی باهاش اختلاف داشتم میتونم تحملش کنم و یک همزیستی مصالمت آمیز داشته باشم باهاش ، درست مثل سوسکها !
# یک سوسک خوب  ...
05 تیر 1391 (01:50) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

حضرت مریم

اینروزها همه حضرت مریمی شدن واسه خودشون! 
ادعا میکنن ، نه دوست پسری داشتن ، نه کسی بهشون دست زده تاحالا! 
اما ، با یک معادله ساده میشه فهمید ، همشون ...! 
# حالا باز جای شکر داره ...  

02 تیر 1391 (00:12) | مینیمال | دیدگاهها بسته است