من و جام می و معشوق

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...

ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است

میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...

#فاضل نظری

#لینک

24 دی 1401 (21:48) | هوس | دیدگاهها بسته است

تُپل

تپل خوبه
تپلا حجمشون زیاده ، مساحت سطحشون بیشتره
یعنی بخوای به همه جاش برسی صبح از نوک پاش شروع کنی تا برسی به پیشونیش شب شده
وسط راه هم اگه تشنت بشه میتونی لبتو بذاری روش یه دل سیر بخوری
بالاتر بری ، گشنه ات که بشه ، دو لقمه  پیدا میشه واسه خوردن
گردنه گردن رو که رد کنی میرسی به لب ها
گشنه و تشنه نیستی دیگه اما
هیچ کسی یه لب شراب شیرین رو رد نمیکنه ، وقت مست کردنه
باید مست بشی
هی بخوری و بخوری
مست مست از تو ، شراب هفت ساله من ...
  واسه همینه میگم تپل خوبه

تُپل خوبه چون تو خوبی ...

26 تیر 1396 (02:57) | هوس | دیدگاهها بسته است

لبهایت

خوردن خیالی لبهات ، مثل خوردن آب گرمه

نه مزه چایی رو میده که خستگی رو در کنه

نه مثل آب خنکه که تشنگی رو رفع کنه ...

# کلا یه چیز بی خورده

# لبهایت را باید واقعی سر کشید ...

05 فروردین 1394 (01:56) | هوس | 0 دیدگاه

فاصله

میشود در سانتی متر - سانتی متر فاصله بین نوک سینه های تو ، ساعتها خلوت کرد ...

# اروتیک

27 فروردین 1393 (18:43) | هوس | دیدگاهها بسته است

گاهی ...

گاهی آدمی ، به نگاهی دل میبازد ، و گاهی حتی اشاره ای ، آدم را آنچنان مجذوب و افسون میکند که سالها پایبند یک قرار میشوند و به هیچ قیمتی حاضر به شکستن نیست ...
انتظار ، حسرت ، دلتنگی ، همه دارند شکاف زخمی چند ساله را چاک میزنند هر شب ، هر ساعت ، هر لحظه ...
و روزی که بیایی این حسرت خورده ، چیزی جز یک زخم عمیق ندارد که مرهمش باشی ، تو باید باشی تا ابد ...
بهای هر لحظه نبودنت ، سالهای بودن با توست ، به عبارتی ، حسابت تا کنون ، قرنها وصال و عاشقی است ... چه بهشتی باشد ، روزی که تو باشی ... و حساب پاک ...

04 تیر 1392 (03:35) | هوس | 0 دیدگاه

میفهمی چی میگم یا نه ؟

از رانندگی بچه ها خوشم میاد .

# آدم احساس قدرت میکنه ...
# میفهمی چی میگم یا نه ؟!

03 آذر 1391 (01:34) | هوس | دیدگاهها بسته است

در خواب نیمروزی ام بودم که ...

بزرگ شدنش را که احساس میکنم ، آرزو میکنم ای کاش ، شبی یا روزی ، باهم ، بزرگ شدنش را ، احساس کنیم !

17 تیر 1391 (21:09) | هوس | دیدگاهها بسته است

درد کهنه تنهایی

هوس مبهمی وجودم را فراگرفته ...
باز آن معشوقه‌ی همیشگی ، بالشک کوچک من ، امشب را آشفته میخوابد ...

12 اردیبهشت 1391 (19:51) | هوس | دیدگاهها بسته است

گیلاس دوست دارم!

شنیدی میگن بعضی گیلاسا کرم دارن ، جریانه اینه! (لینک)  

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
31 فروردین 1391 (01:55) | هوس | دیدگاهها بسته است

اروتیک

انگار نمیدانم زیباترین قله های دنیا ...

11 بهمن 1390 (16:24) | هوس | دیدگاهها بسته است

ممم

جرقه‌های پی در پی با هر بار تکان خوردن !
انگار اثبات نمیخواهد ، قانون نانوشته‌ی فیزیک
دو جسم باهم ، یک دنیا انرژی دارند ...

11 بهمن 1390 (16:22) | هوس | دیدگاهها بسته است

بیا برقص

بیا برقص ، تن به تن ، پا به پا ، دوش به دوش

اینجا همه بیگانه اند ، بگذار بخندند...

بیا برقص ، سرنوشت ، ساز عجیبی میزند که هر کسی نمیتواند با آن برقصد

من و تو ... ، شـشــــ !  ، هیچی نگو...

اینجا همه بیگانه اند ، نگذار بدانند ...

من محتاج توام ، تو سرشار از غرور ، کداممان محکوم است به تنهایی؟!

من از تو و تو از خودت...!

بیا برقص ، هر روز هر شب ، دوباره ...

دوباره برمیگردد روزی که بیشترین لذتت پرستش من باشد و بس...

بیا برقص ، گلایه بس است...

عاشقی فقط دیوانگیست خریت است..

بیا برقص...

17 خرداد 1390 (00:56) | هوس | دیدگاهها بسته است

من؟!

میخواهم آنگونه وسوسه اش کنم 
تا یکباره
یکروز یا یک شب
همه چیز را زمین بگذارد و دیوانه شود
همه چیز خوب است فکر میکند محصور آغوشش شده ام
اما من...
بدتر از آنم که  آتشناک و شهوت آلود جرعه ای از آغوشش بچشم!
من میروم 

میروم و تنهایش میگذارم با آغوشش

بوی تعفن چه بد است...

بیچاره...
فکرش را هم نمیکرد...

باید بداند 
هر که باشد باشد
من اینگونه ام... 

08 اردیبهشت 1390 (00:40) | هوس | 2 دیدگاه

آخ

دلم لک زده برای یه عشق شهوتناک!
اما نه عشقی مانده ، نه شهوتی...

28 دی 1389 (12:21) | هوس | دیدگاهها بسته است

آتش هوس

کَر شده ، حس لامسه...
تا به جای بوسه ، دست مالیت کنم...
بکارتی که پاره شد ، دگر بی خیال است ، هر که آمد ، هر که شد ، هر که رفت...
من ساده بودم ، تنها ولی پاک...
گستاخ شدم ، تنها و ناپاک...

بهای این چیزی بیشتر از آتش جهنم است... چیزی بیشتر ، برنده تر ، سوزنده تر...
چیزی چون آتش وصال تو...
هوس که شعله کشید ، عشق فریاد میزند ، ناله میکند ، التماس میکند...
اما هوس چیز دیگری است...
شاید اگر عشق آتشین بود ، آتش هوس مثل یخ بود اما گرم...

12 شهریور 1389 (11:43) | هوس | دیدگاهها بسته است