گریه ، مسکنی است که به خاطر عوارضش هیچ وقت تجویز نمیشود اما همیشه خودسرانه مصرف میشود !!!
تمایلات
میدانی تمایلاتم به هر چیزی ، این روزها ، به صفر میل میکند ؟
ما از تو
ما از تو دل کندیم ، دست شستیم ، خودآگاه تو را به فراموشی سپردیم حالا مانده ام تک و تنها چه کنم ؟!
شروع
خب من امروز دو تا فحش آبدار خوردم " عوضی بی شعور"
# واسه شروع بد نیست
آلزایمر
اکنون زمانی است که حال مرا ، فقط بیماری آلزایمر درمان میکند
# ببخشید خانوم ، من خونمو گُم کردم ، اسمم نمیدونم ، لطفا منو به خونتون ببرید ، دوستم داشته باشین و تا هروقت خواستید بهم محبت کنید و بعد از آن مرا بیاورید همینجا رها کنید ... من چیزی یادم نمیمونه جز همین یه جمله ...
...
و لیوانی که رها میشود ، خُرد میشود ، هزار تکه میشود
و خنده ای که اطمینان را به هر ناظری میدهد که لیوانی خُرد شد و چیزی نشد اما خنده دارتر است که چشمانت را ببندی و از روی خُرده شیشه ها ، پای برهنه ، رد بشوی و مرد میخواهد بعد از آن بگوید چیزی نشد ...
# میدانی زندگیم خُرد شده ؟ میدانی میخواهم از روی آن رد بشوم ؟ میدانی میخندم ؟
زن
زن موجودیست که احساسش قوی تر از وجدانش است .
خدایا
خدایا خیلی وقتها دست آدمو میگیری و بعضی وقتها هم حال آدمو ...
# ما کدوم نیمه لیوان رو ببینیم دقیقاً ؟
خدایا
خدایا ، اگر خیلی وقت است تورا فراموش کرده ام ، باور کن تقصیر من نیست ...
# رقیب های بزرگی داری ...
میفهمی؟
قدمها که محکم نباشد ، از ردپای آدم پیداست ، خسته و روی خاک کشیده شده ...
برای برداشتن قدم های استوار ، همیشه انگیزه لازم هست ، همیشه شوق لازم هست ، همیشه محرک لازم است ، باید اشتیاق داشت ...
هیچکس از یک آدم خسته توقع ندارد یک قصر بسازد ...