یک آرزو
یک تختخواب دو نفره با ملافه سفید
یک پنجره نیمه باز رو به پوچ
چشم انداز سفید ، سفید سفید 
یک نسیم خنک و سرد
یک لیوان شربت آبلیموی تازه
یک موزیک آرام
یک دل پرغبار 
ده قرص خواب مرگ آور
و سکوت پایانی ...
 
همه با هم چه زیباست ...
27 مهر 1390 (00:54) | خسته | دیدگاهها بسته است

آینه

گذر از کوره راه عمر و سیر جاده ای بی انتها

همچون خیره شدن به آینه ای است که هیج تصویری تکراری ندارد!

هر روز بدتر و بدتر...

و عاقبت سفید و تازه نصیب دیگری میشود بی هیچ منتی و هیچ قیمتی!

و آینه چه باکش است ، هر روز مسیر رو به پایان را به صاحب جدیدش نشان میدهد و شاید خوشحال ...

کم کم همه را به آخر میرساند و نفر بعد...

و عاقبت روزی نفر بعدی نیست و آینه تک و تنها پادشاه است ...

هه! خنده دار است که این آینه سر و ته ندارد ...

 

#که اگر داشت هر روز زیباتر ، پاکتر و معصوم تر از روز قبل میشدیم !

22 مهر 1390 (13:04) | دلنوشته | دیدگاهها بسته است

فریدون

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست...

19 مهر 1390 (18:26) | از دل ترانه | دیدگاهها بسته است

دیوانه که باشی

دیوانه که باشی ، دنیا دیوانه ات میشود...

# وحتی تظاهر به دیوانگی هم جذابیتی خیره کننده به آدم میدهد...

17 مهر 1390 (21:26) | مینیمال | دیدگاهها بسته است