تنهایی

#تنهایی را سرزنش نکن ، تنهایی خود سزاوار ترحم است!

28 آبان 1389 (21:43) | مینیمال | 0 دیدگاه

حق

بعضی وقتها کسانی پیدا میشوند که حق را به تو بدهند در حالی که حق با تو نیست!

اینو خودتم میدونی اما..

22 آبان 1389 (21:42) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

می خندم

پدال گاز رو تا ته فشار میدم و حسابی میخندم

نمیدونم چرا اما هر وقت تند میرم خنده ام میگیره به خدا

آخه میدونی

یه جا باید وایساد

واسه همین تند رفتن یعنی شور و شوق زودتر رسیدن به جایی که باید بایستی!

چیزی دقیقاً ضد رفتن...

 

رفتن هم به خودش نارو میزنه هر چه زور بزنه زودتر گندش در میاد...

 

مثل ماهی قرمز

هر روز توی آب شنا میکنه یا شایدم حموم میکنه!

آخه شما که نمیدونید ، فقط من میدونم ، میخواد سفید بشه

خوشکل بشه ، عین این لباس عروسا!!

هی داره زور میزنه

شلپ شلپ شلپ...

بیچاره نمیدونه ، وقتی بمیره سفید میشه...

یعنی وقتی که دیگه نیست به چیزی که میخواد میرسه...

 

خب خنده داره دیگه

 

واسه همین من هر وقتی پدال گاز رو تا ته فشار میدم میخندم...

12 آبان 1389 (21:42) | دلنوشته | 0 دیدگاه

SUICIDE

چند سال دیگه یا چند ماه دیگه:

پسر خوبی بود ، از بچگی میشناختمش ، ...
ترمز بریده بود ، نه بابا خوابش می اومد ، فکر کنم مست بود ، کی اون ؟؟
یکی گفت انحراف به چپ داشته ، کی اون نه بابا از بس تند میرفت توی سبقت بود ، ...
بیچاره پسر خوبی بود خدا رحمتش کنه!

# مردم چقدر پشت سر من سالها حرفها میزنن!
کی میدونه اون شب چرا اون جوری میشه...

 

:)

09 آبان 1389 (21:38) | خسته | دیدگاهها بسته است