تصادف

دیدی چی شد ؟!!!!!

24 مرداد 1394 (01:27) | وخدا | دیدگاهها بسته است

خدایا

خدایا ، من هیچی ، مواظب خودت باش ...

09 مرداد 1394 (03:59) | وخدا | 0 دیدگاه

خنده دار

میدانی خدا ، خنده دار است
این روزها ، در و دیوار شهر ، اس ام اس ها ، فیلم ها ، حتی آگهی های بازارگانی ، همه تو را یادآوری میکنند
شب قدر است ، همه خود را میکشند تا صبح
میدانم میدانی و میدانم ، آدم ها برای به یاد تو بودن دنبال مناسبت هستند
خنده دار است یا دردناک نمیدانم ، اما خودت خوب میدانی شمارش معکوس دوره دوباره فراموش شدنت تا سال دیگه شروع شده
خدایا ، تو فعلا با این آدمها بساز من برم یه چرتی بزنم
قول میدم بعد ماه رمضون خودم باهاتم ، غصه نخور

18 تیر 1394 (04:19) | وخدا | 0 دیدگاه

خدایا

خدایا من که به کسی کاری ندارم

پس لطف کن بی زحمت بی زحمت بی زحمت اگر انشاالله سختت نیست زورت نمیاد ، یه کاری کن هیچ کسی به من هم کاری نداشته باشه !!!!

فهمیدی؟!!!!!

21 خرداد 1394 (20:04) | وخدا | 0 دیدگاه

خدایا

خدایا خیلی وقتها دست آدمو میگیری و بعضی وقتها هم حال آدمو ...
# ما کدوم نیمه لیوان رو ببینیم دقیقاً ؟

08 آذر 1393 (20:37) | وخدا | 0 دیدگاه

...

دلسردم دل شکسته و نا امید
وحالم به سان کودکی است که تنها یادگاری اش را به آب رودخانه میسپارد  
چه تلخ است ، تمام عمرت به خودت دروغ گفته باشی
و چه سنگین است به دوش کشیدن بار انتظار و ساده دل بریدن
اگر روزی تمام زندگی ات باعث لحظه ای تبسم کودکانه شود حاضری بفروشی ؟ چند میدهی؟
آیا زندگی ارزش خرید و فروش دارد؟
میدانی تمام عمرت چشمات به آسمان باشد به رحت الهی و آنگاه که سر به زیر و ناامید میشوی ، باران تمام تنت را خیس کند
آیا شکر جایز است ؟ نه!
خدایا ... !آتش تشنگی را امروز سیرآب کنی بهتر است یا فردا یک جسم سوخته را مداوا ؟
آیا باید همیشه لحظه آخر معجزه کنی ؟!

20 بهمن 1392 (23:55) | وخدا | 0 دیدگاه

گل یا پوچ

خدایا  ، بیا با هم گل یا پوچ بازی کنیم ، فقط نامردی اگه اینجا ، قدرتت رو به رخ بکشی ...

04 آبان 1392 (00:36) | وخدا | 0 دیدگاه

خدایا

خدایا ، کارت درسته ، حرف نداری ، یکه یکی
# میپرستمت

27 شهریور 1392 (00:41) | وخدا | دیدگاهها بسته است

خدایا

میدانم ، دلت یک توبه جانانه میخواهد اما اینو بدون

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
26 شهریور 1392 (11:59) | وخدا | دیدگاهها بسته است

فلبداهه

خدایا ...
میدانی ، یک درد فقط یک درد است ، اما تکرار همان درد میشود هزار درد ...
میدانم تنهایی و میدانی تنهایم اما خدایا ، چرا هر بار تنهاییت را به رخم میکشی ؟ یادت باشه من فقط یک انسانم ...
درد و رنج را به ظاهر تحمل میکنم اما قبول ندارم ، سهم من ، سهم من فقط درد و رنج نیست ؟!
خدایا ، دلت چه میخواهد ؟
التماس اجباری؟ گریه زاری؟ دعاهای شبانه؟ نذر و نیاز؟ هوم؟
پس واقعا تو محتاجی نه من :)

بیا یک معامله کنیم ، دلت هر چه میخواهد بگو ، هر چه در توان دارم میدم و میدانی من هیچ چیز نمیخواهم جز جواب یک سوال ! تا کَی انتظار؟

# وخدایی که گوشهایش را گرفته شاید تا ابد ...

26 شهریور 1392 (11:40) | وخدا | 0 دیدگاه

خدایا ...

صدایی ، ندایی ، حرفی ، حرکتی ، نشونه ای ...
به نظر خودت وقتش نیست ؟! یه چیزی نشون بدی ؟

# یا شاید ...

27 اردیبهشت 1392 (19:26) | وخدا | دیدگاهها بسته است

خدایا ...

خدایا اگر میشنوی ! اگر هستی ! اگر رهگذری ...

صدای حق حق کودکی که به تمنای دوست داشتن ، آرام گریه میکند را میشنوی ؟

خدایا من تنهام ، اونم تنهاست ، به نظر خودت ، تکلیف چیست؟

# وخدایی که شاید منتظر یک فرصت است ...

# وشاید خدا میخواهد یک فرصت بدهد ...

23 اردیبهشت 1392 (18:22) | وخدا | دیدگاهها بسته است

و ...

این روزها ناخودآگاه خیلی به خدا فحش میدم ، خیلی …

24 آبان 1391 (04:52) | وخدا | دیدگاهها بسته است

یه حرف خومونی با خودت

قربون مرامت ، که هروقت کج رفتیم ، کوچیکاشو بخشیدی و واسه بزرگاش خوابوندی تو دهمنمون
حال میکنم بات ، عدالتت رو دوست دارم ، میپرستمت
امروزه رو خوب یادم میمونه! کاری رو که خودم میخواستم بکنم ، تو داری انجام میدی !
مرامتو دوست دارم تا ابد !
# امروز رو خوب یادم میمونه ...

08 اردیبهشت 1391 (22:26) | وخدا | دیدگاهها بسته است

یه بابایی میگه

یه بابایی میگه :

دعا نکنید، مدتهاست خدا Mark all as read میکند.

 

# خواستم بگم ، راست میگه!

20 تیر 1390 (01:07) | وخدا | دیدگاهها بسته است

ای خداآآآآآآآآآآآآ!

دلم میخواست خدا یه بار به حرفم گوش میداد!
اونوقت در گوشش میگفتم ، گور بابای آدما ، تمومش کن ، بزن اون لعنطی رو...

# و خدایی که به حرف بنده‌هاش گوش نمیدهد که نمیدهد!

23 مهر 1389 (21:30) | وخدا | 0 دیدگاه

خدایا

خدایا یا آینه را بشکن یا دل من را ...

# و خدا شکست هر آنچه شکستنی بود!

06 مهر 1389 (23:24) | وخدا | دیدگاهها بسته است

عشق خدا

و خدایی که ترسید از ابراز عشقش به حوا !

آدم را آفرید تا عشق بازی کند...

05 شهریور 1389 (21:26) | وخدا | دیدگاهها بسته است

سکوت خدا

یه گوشه ساکت نشستم ، خیره به آسمان و خدا بازم سکوت کرد...

05 شهریور 1389 (21:21) | وخدا | دیدگاهها بسته است