شب بود و ما ...

تنهایم ، سرم بر سینه‌ی دخترکی است که ناگاه شب، غصه هایش میخورد ...
دردم می‌آید ، به سانِ ناظرِ کودکی افتاده در آب ...
عاقبت باید دلی به دریا زد ...

09 فروردین 1392 (13:08) | سایه | دیدگاهها بسته است

بدون شرح ...
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن‏چنان مات، که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم‏زدنی
فریدون مشیری
08 فروردین 1392 (00:52) | سایه | 0 دیدگاه

مجید خراطها

اگر رفتی نیار یادت ، چه قولهایی به من دادی
به فکر من نباش اصلا ، برو عشقم ، تو آزادی ...

05 فروردین 1392 (23:54) | از دل ترانه | دیدگاهها بسته است

فیض بوکی ها

بعضی ها میرن فیض بوک فقط واسه اینکه چند تا بزغاله ، چرت و پرتاشونو تائید کنه ...
# خوشحالم که توی عمرم حتی یه لحظه هم وسوسه نشدم که توی فیض بوک عضو بشم

01 فروردین 1392 (04:23) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

پایان نامه 91

امسالم تموم شد ، آخیش ، بریم بخوابیم دیگه تا سال بعد ...

29 اسفند 1391 (23:00) | مینیمال | 0 دیدگاه

وصال

نمیدونم چند ماه دیگه طول میکشه ، یا شایدم چند سال ...
اما من هنوزم منتظرم ...
میترسم ، عاقبت ، بوسه هایت ، نوشدارو ، پس از مرگ سهراب شود ، پس عجله کن ... 

29 اسفند 1391 (11:41) | سایه | 0 دیدگاه

هـ...

و خیالی که یک شب برمیگردد ...
به ناگاه خودرا در می‌یابم ، افتاده در خاک ، به حالت التماس ...
و دستی که من را ، به یک هم آغوشی دعوت میکند ... 

29 اسفند 1391 (11:41) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

لذت انتظار ...

همیشه ، لذتی که در انتظار هست ، در وصال نیست ! 

29 اسفند 1391 (11:37) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

نوروز92

نظری ندارم ...
#سال بعد

28 اسفند 1391 (21:23) | مینیمال | 0 دیدگاه

دلم لک میزنه واست

دلم لک میزنه واست ...

24 اسفند 1391 (18:27) | سایه | 0 دیدگاه

برگشتم

نه میشه با تو سر کرد ، نه میشه از تو دل کند ...

11 اسفند 1391 (02:52) | مینیمال | 0 دیدگاه

...

آدما باید بدونن هیچ وقت خواستن توانستن نیست ...

15 دی 1391 (02:25) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

بدبختیه من ...
من اگه یه روزی به این نتیجه برسم که دیگه برم خودم رو از یه جا پرت کنم پائین !
اونجا که برسم میبینم همه به این نتیجه رسیدن ...
# یه مدت دارم وبسرویس پرداخت واسط مینویسم ، دو روز مونده تموم بشه کل اینترنت پر شده ! همه از اینا میفروشن الان ...
# الان خیلی قاطیم ...
11 دی 1391 (04:47) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

تولد ...
شدم 23 ساله !
#دیگه آخراشه ...
05 دی 1391 (03:48) | خسته | دیدگاهها بسته است

فردا !

فردا تولدمه !
هیسسس! هیچی نگید میخوام خودمو سورپرایز کنم ...

04 دی 1391 (02:16) | خسته | دیدگاهها بسته است

21 دسامبر 2012

یه سه ساعتی میشه دنیا تموم شده ، منتها هنوز گرمیم چیزی حالیمون نیست :)

02 دی 1391 (02:57) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

تمام

ایمیل اومده ، تا یه ماه دیگه اگه دامین رو تمدید نکنم اکسپایر میشه .

تصمیم گرفتم تمدید نکنم .
شاعر میگه ، فکر نان باش ، خربزه آب است .
# 30 تومن هم پوله دیگه ، میشه چند تا نون باهاش خرید ، یه مرغ و یه دو سه کیلو برنج ، گذاشت سر سفره .
# خدا باعث و بانیشو لعنت کنه ...

تمام

29 آذر 1391 (21:52) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

گیر واگیر

فرض کن یه کاری رو الان میتونی انجام بدی یه پولی بگیری اما میتونی بیخیالش بشی و یه کار دیگه رو انجام بدی اما اون کار کمی ریسکه ، ممکنه 10 برابر اولیه پول در بیاد ازش ممکنه هیچی در نیاد !
حالا قراره شهریه دانشگاههم یه چهار پنج روز دیگه بدی ، حالا چیکار میکنی ؟
کار اولیه رو اصلا حسش نیست ، کار دومیه ایده خودمه و حال میکنم از انجام دادنش  ...

# کلا گیر کردم ...

26 آذر 1391 (20:50) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

آزادی بیان ، آزادی عقیده ، آزادی نظر ...

دموکراسی یعنی توی وبلاگت نظر سنجی بذاری " نظرتون در مورد وبلاگم چیه؟ " بعد گزینه هاشو بدی 
1. خوبه 
2. خیلی خوبه 
3. عالیه 
4. محشره 
 

08 آذر 1391 (22:47) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

:(

اگه من دیگه جیکم در اومد توی این فروم ها ...

08 آذر 1391 (22:46) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است