به قول خودت چه دنیای عجیبی است ...
وقتی تو نیستی
وقتی تو نیستی
عکسهایت هستند
تا جگرم را بسوزانند
و تا صبح خواب را به چشمانم حرووم کنند
مگر نه آنکه این عکسها ، تصویر توست !!
پس چرا تو با عکسهایت فرق داری ...
با تو شادم ، اما با عکسهایت ، فقط میتوانم گریه کنم ...
غم
انگار من از اون دسته آدمهام که همیشه باید یه غمی داشته باشم ...
# همیشه خدا
:)
همه چیز دست زمانه است !
به قول خودت همه چیز از پیش تعیین شده است و تلاش ما شاید نوعش یا زمانش رو کمی تغییر بده
پس اگر بخت یار باشد ما خیلی زود به هم میرسیم ویا ...
اگر عمر یاری کرد ، روزی دیر همدیگر را خواهیم یافت ...
پس ، انقدر ها سخت نگیر
:)
امید
میدانی
گاهی فقط باید بهانه ای برای نفس کشیدن پیدا کرد
خوب یا بد ، روزگار میگذرد ، روزگاری که وفق مراد نیست
بر هر انسانی لازم است ، شیب تند ناملایمتهایی در زندگی و بعد از آن ، آرامشی سزاوار است
امید داشته باش ، روزی ، به ازای هر لحظه ناملایمتی که خواهی کشید ، روزهایی را به خوبی سپری خواهی کرد ...
# ایمان داشته باش ، من میدانم
# به سر آمده حکیم است ...
علیرضا
امروز با یک دوست قدیمی دیدار کردم ...
چیزهایی گفت که نگرانم کرد
امیدوارم منظورمو بفهمی
شایسته نیست اگر با کسی تصادف کرده اید اورا خونین و زخمی کرده اید اورا رها کنید
باید برگردید و به هر نحوی شده مرحمی بر زخمهایش بگذارید
وگرنه روزی باید تقاص پس بدهید
# این یک توصیه بود برای تو ...
# امیدوارم منظورمو بفهمی
تفاوت
میدونی ، ما از بعضی لحاظ خیلی با هم فرق داریم ، خیلی یعنی خیلی زیاد !!!
بعضی چیزها که برای تو شاید درکش راحته هضم کردنش برای من به این سادگی ها نیست و اصلا قبول ندارم ...
# تقصیر تو نیست ، هر چی باشه ما از دو دنیای متفاوتیم ...
#شب به خیر
آخرش
نمیدانم آخرش چه میشود اما میدانم خیلی قبلتر از آخرش ، داغ یک حسرت ، مرا میکشد ...
پیامک
گاهی اوقات ، وقتی دلت گرفته ، هیچ چیز مثل شندین صدای یک پیامک خوشحالت نمیکنه ، هیچ چیز ...
آغوش
گاهی اوقات دلم میخواهد ، آنقدر نزدیک بودی که برای به آغوش کشیدنی فقط لب تر کردنی لازم بود ...
# اما فریاد هم کارساز نیست ...
دار
گاهی اوقات به سرم میزد بروم اداره پلیس
بگویم من را در وسط شهر ، دار بزنید ، به هر دلیل که خواستید و نپرسید چه کرده ام ...
# فقط دارم بزنید ...
یه روز دور
آخ چقدر دلم میخواهد ، همه چیز تمام شود
خوب یا بد ، یک روز از خواب بیدار بشوم و با خود بگویم ، چه خواب عمیقی ، سی سال گذشت ...
میدانی ، از یه جایی به بعد ، زندگی آدم اونی نیست که انتظارشو داره
از یه جایی به بعد ، دیگه از دستت در میره ، روزگار ساز خودش رو میزنه
حس میکنم سزای گناهان آینده ام را پیش پیش میدهم
تلخ است ، ناکامی های پیاپی
باخت های پیاپی
و امیدی که با هر باخت ، کوچک و کوچکتر میشود
میدانی ، گاهی اوقات ته دلم یک معجزه میخواهد ، یک معجزه ی بزرگ ، که همه چیز را درست کند
بگذریم ، حرف زیاد هست ، شاید روزی ، لنگ لنگان و نفس زنان گوشه ای دنج همدیگر را بیابیم
تو با موی سفید و من شاید با روی سفید
آنوقت با هم یه دل سیر صحبت میکنیم
از گذشته میگوییم ، از حال آن زمان
میگوییم و میخندیم و به این فکر میکنیم اگر سرنوشت را جور دیگه ای رقم میزدیم شاید اوضاع بهتر بود ، شاید آن زمان هر دو میتوانستیم در کنار هم لبخند بزنیم
میدانی ، آن زمان من یه خورده خسته ام ، درد تنهایی کمرم را خم کرده ، میدانم خیلی سال گذشته
لطفا آن روز تو بیشتر حرف بزن ، من حرف زیادی برای گفتن ندارم ، همش گلایه است ، مگر یک آدم تنها ، چقدر حرف دارد ؟!
آن روز من دیگر به آخر رسیده ام
تو حرف بزن ، وسط حرفهایت گاهی لبخند بزن ، حتما لبخندت هنوز تماشایی است ...
بگذار یه دل سیر با حسرت نگاهت کنم ...
امید الکی
امید الکی یه روزی آدم رو زمین میزنه ...
# بدجور
تفاوت
گاهی به تفاوت بزرگی که بینمان هست فکر میکنم و میگویم میشود
# اما صدایی آهسته میگوید محال است ، محال ...
تظاهر
وقتی تو تظاهر به نخواندن میکنی ، من هم تظاهر به ندیدن میکنم :)
# این وبلاگ از اولشم شخصی بود ، از اولشم مهم نبود کسی بخونه یا نه
از یه جایی
از یه جایی، توی زندگی ، آدم فقط میشینه و نگاه میکنه و آروم پوزخند میزنه ، به چیزهایی که باید میشد و نشد ...
# خیلی آرووم
دلم
میدانی دلم آشفته توست؟
یک سال
یک سال گذشت و تو هنوز ...
پیش خودم فکر میکردم یقیق داشتم تولد امسالت پیش منی اما میبینی که ...
بگذریم ، فقط امیدوارم همیشه مثل اون روز شاد باشی
فوق تخصص زایمان
اینایی که میرن فوق تخصص زایمان میگیرن ، میخوام بدونم اینا از اون سوراخ ، به جای بچه ، واقعا چیز دیگه ای در میارن ؟!!!