دنیا عجیب

به قول خودت چه دنیای عجیبی است ...

23 خرداد 1393 (02:49) | سایه | دیدگاهها بسته است

وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی
عکسهایت هستند
تا جگرم را بسوزانند
و تا صبح خواب را به چشمانم حرووم کنند
مگر نه آنکه این عکسها ، تصویر توست !!
پس چرا تو با عکسهایت فرق داری ...
با تو شادم ، اما با عکسهایت ، فقط میتوانم گریه کنم ...

21 خرداد 1393 (01:40) | سایه | 0 دیدگاه

غم

انگار من از اون دسته آدمهام که همیشه باید یه غمی داشته باشم ...

# همیشه خدا

19 خرداد 1393 (11:48) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

:)

همه چیز دست زمانه است !
به قول خودت همه چیز از پیش تعیین شده است و تلاش ما شاید نوعش یا زمانش رو کمی تغییر بده
پس اگر بخت یار باشد ما خیلی زود به هم میرسیم ویا ...
اگر عمر یاری کرد ، روزی دیر همدیگر را خواهیم یافت ...
پس ، انقدر ها سخت نگیر
:) 

16 خرداد 1393 (20:01) | | 0 دیدگاه

امید

میدانی
گاهی فقط باید بهانه ای برای نفس کشیدن پیدا کرد
خوب یا بد ، روزگار میگذرد ، روزگاری که وفق مراد نیست
بر هر انسانی لازم است ، شیب تند ناملایمتهایی در زندگی و بعد از آن ، آرامشی سزاوار است
امید داشته باش ، روزی ، به ازای هر لحظه ناملایمتی که خواهی کشید ، روزهایی را به خوبی سپری خواهی کرد ...
# ایمان داشته باش ، من میدانم
# به سر آمده حکیم است ...

08 خرداد 1393 (02:20) | سایه | 0 دیدگاه

علیرضا

امروز با یک دوست قدیمی دیدار کردم ...
چیزهایی گفت که نگرانم کرد

30 اردیبهشت 1393 (23:32) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

امیدوارم منظورمو بفهمی

شایسته نیست اگر با کسی تصادف کرده اید اورا خونین و زخمی کرده اید اورا رها کنید
باید برگردید و به هر نحوی شده مرحمی بر زخمهایش بگذارید
وگرنه روزی باید تقاص پس بدهید
# این یک توصیه بود برای تو ...

# امیدوارم منظورمو بفهمی

30 اردیبهشت 1393 (00:26) | سایه | 0 دیدگاه

تفاوت

میدونی ، ما از بعضی لحاظ خیلی با هم فرق داریم ، خیلی یعنی خیلی زیاد !!!
بعضی چیزها که برای تو شاید درکش راحته هضم کردنش برای من به این سادگی ها نیست و اصلا قبول ندارم ...
# تقصیر تو نیست ، هر چی باشه ما از دو دنیای متفاوتیم ...

#شب به خیر

29 اردیبهشت 1393 (00:05) | سایه | 0 دیدگاه

آخرش

نمیدانم آخرش چه میشود اما میدانم خیلی قبلتر از آخرش ، داغ یک حسرت ، مرا میکشد ...

21 اردیبهشت 1393 (12:51) | خسته | 0 دیدگاه

پیامک

گاهی اوقات ، وقتی دلت گرفته ، هیچ چیز مثل شندین صدای یک پیامک خوشحالت نمیکنه ، هیچ چیز ...

21 اردیبهشت 1393 (01:17) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

آغوش

گاهی اوقات دلم میخواهد ، آنقدر نزدیک بودی که برای به آغوش کشیدنی فقط لب تر کردنی لازم بود ...

# اما فریاد هم کارساز نیست ...

21 اردیبهشت 1393 (00:34) | دلنوشته | 0 دیدگاه

دار

گاهی اوقات به سرم میزد بروم اداره پلیس
بگویم من را در وسط شهر ، دار بزنید ، به هر دلیل که خواستید و نپرسید چه کرده ام ... 

# فقط دارم بزنید ...

21 اردیبهشت 1393 (00:22) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

یه روز دور
آخ چقدر دلم میخواهد ، همه چیز تمام شود
خوب یا بد ، یک روز از خواب بیدار بشوم و با خود بگویم ، چه خواب عمیقی ، سی سال گذشت ...
میدانی ، از یه جایی به بعد ، زندگی آدم اونی نیست که انتظارشو داره
از یه جایی به بعد ، دیگه از دستت در میره ، روزگار ساز خودش رو میزنه
حس میکنم سزای گناهان آینده ام را پیش پیش میدهم
تلخ است ، ناکامی های پیاپی
باخت های پیاپی
و امیدی که با هر باخت ، کوچک و کوچکتر میشود
میدانی ، گاهی اوقات ته دلم یک معجزه میخواهد ، یک معجزه ی بزرگ ، که همه چیز را درست کند
بگذریم ، حرف زیاد هست ، شاید روزی ، لنگ لنگان و نفس زنان گوشه ای دنج همدیگر را بیابیم
تو با موی سفید و من شاید با روی سفید
آنوقت با هم یه دل سیر صحبت میکنیم
از گذشته میگوییم ، از حال آن زمان
میگوییم و میخندیم و به این فکر میکنیم اگر سرنوشت را جور دیگه ای رقم میزدیم شاید اوضاع بهتر بود ، شاید آن زمان هر دو میتوانستیم در کنار هم لبخند بزنیم
میدانی ، آن زمان من یه خورده خسته ام ، درد تنهایی کمرم را خم کرده ، میدانم خیلی سال گذشته
لطفا آن روز تو بیشتر حرف بزن ، من حرف زیادی برای گفتن ندارم ، همش گلایه است ، مگر یک آدم تنها ، چقدر حرف دارد ؟!
آن روز من دیگر به آخر رسیده ام
تو حرف  بزن ، وسط حرفهایت گاهی لبخند بزن ، حتما لبخندت هنوز تماشایی است ... 
بگذار یه دل سیر با حسرت نگاهت کنم ...

21 اردیبهشت 1393 (00:04) | خسته | 0 دیدگاه

امید الکی

امید الکی یه روزی آدم رو زمین میزنه ...

# بدجور

20 اردیبهشت 1393 (12:06) | خسته | دیدگاهها بسته است

تفاوت

گاهی به تفاوت بزرگی که بینمان هست فکر میکنم و میگویم میشود
# اما صدایی آهسته میگوید محال است ، محال ...  

19 اردیبهشت 1393 (01:43) | سایه | 0 دیدگاه

تظاهر

وقتی تو تظاهر به نخواندن میکنی ، من هم تظاهر به ندیدن میکنم :)

# این وبلاگ از اولشم شخصی بود ، از اولشم مهم نبود کسی بخونه یا نه 

17 اردیبهشت 1393 (00:20) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

از یه جایی

از یه جایی، توی زندگی ، آدم فقط میشینه و نگاه میکنه و آروم پوزخند میزنه ، به چیزهایی که باید میشد و نشد ...
# خیلی آرووم

15 اردیبهشت 1393 (23:50) | خسته | 0 دیدگاه

دلم

میدانی دلم آشفته توست؟

12 اردیبهشت 1393 (19:36) | سایه | 0 دیدگاه

یک سال

یک سال گذشت و تو هنوز ...

پیش خودم فکر میکردم یقیق داشتم تولد امسالت پیش منی اما میبینی که ...
بگذریم ، فقط امیدوارم همیشه مثل اون روز شاد باشی

06 اردیبهشت 1393 (13:08) | سایه | 0 دیدگاه

فوق تخصص زایمان

اینایی که میرن فوق تخصص زایمان میگیرن ، میخوام بدونم اینا از اون سوراخ ، به جای بچه ،  واقعا چیز دیگه ای در میارن ؟!!!

01 اردیبهشت 1393 (02:03) | مینیمال | دیدگاهها بسته است