defined or die

از این سر شب تا آن سر شب ، گر بخوابی راهی نیست !
ساده زیستن بهانه است مشکل نداری است !
میشود آهنگ ملایمی گذاشت ، آرام حرف زد وسالها مردمان را خواب کرد! اما خواب تو چه میشود؟!
اجل و زمانه و روزگار همه تعریف ساده‌ای از ناکامیمان در زندگی است !
کاش میشد ساده به همه چیز اقرار کرد !
کاش میشد بی تمنا هر چیزی را درخواست کرد !
حتی آغوش ساده‌ای برای لحظه‌ای ...
اما نمیشود ...
مشکل از خودمان نیست ، اینها خشت اول آدمی است .
جلاد یا همان خدای متعال ، ساده هرچیزی را خلق میکند ، ساده میبخشد و ساده میکُشد !
پس تکلیف حقانیت مای غیر از او چه میشود؟
نیست ، خدایی ، بین ما و خدا ، تا عدالت را برقرار کند ... 

24 اردیبهشت 1391 (23:38) | دلنوشته | دیدگاهها بسته است

...

مشکل اینجا یا اینجات و آنجا و آنجات نیست ، مسئله اینه نباید بذاری یه سگ دو بار گازت بگیره ...

20 اردیبهشت 1391 (09:51) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

ناخودآگاه ...

نام کاربری را که وارد میکنم ، یک چشمم به Language bar است که فارسی نباشد ! اما هست !  
لبخندی میزنم و تند تند یوزر طولانی ام را وارد میکنم در حالیکه میدانم اشتباه است ... 

# یادمیگیرم ، گاهی اوقات به اشتباهات خواسته و ناخواسته ، لبخند بزنم ...  

18 اردیبهشت 1391 (02:51) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

هیس!

شلوارش را که پائین میکشد حساب کار دستش می آید ... 
دردی است که گرفتارش شده ، باید خلاص شد ... 
میرود و چند ساعت بعد برمیگردد ، اصلاً حواسش نیست ، نصفه شب است ، مردم میخوابند ، اما او باز شلوارش را پائین میکشد ... 

# تفکرات عنکبوت گوشه سقف توالت خونه ...  

18 اردیبهشت 1391 (02:50) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

یک حساب ساده

حساب کرده ام اگر روزی 12 ساعت درس بخوانم ، آخر اردیبهشت فیزیک رو تمام میکنم و من میمانم و شیمی و ادبیات و عربی ... 
که اگر باز هم با همین ریتم بروم ، دست آخر 2 هفته قبل از کنکور همه چیز تمام است . 
وسوسه می شوم دو هفته آخر را از امروز استراحت کنم ! سرم را که روی بالش که  میگذارم یادم میاد هفته پیش دو روز درس خوندم و سرجمع 4 ساعت نشد!  
میخندم و به خودم قول میدهم نفر اول شوم ! اما امروز نه ، از فردا شروع میکنم  ... 

# Daily loop  

18 اردیبهشت 1391 (02:49) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

یکی مثل من
چشمانش را میبندد و یادی ، خیالی ...
امروز که سری به زمین ساب مرده خاک خورده ای که از پارسال همانجاست میزند ، چشمش به همسایه های جدیدش می افتد که بیل و کلنگ بدست ، به جان زمین بی پدری افتاده بودند !
سر صحبت که باز شد و  بحث مردانه ! خبر از آمدن ادکلن جدیدی شد که گویا بساط رزق و روزیه یکی از این بنده های خداست !
فلواقع خنده ها از این قرار بود که ادکلن مورد نظر را به مردی آشنا فروخته بود و چند هفته بعد زن آن مرد ، به قصد خرید دوباره آمده و چندی بعد خاندان از جنس مونثشان یکی پس از دیگری و گاهاً جمعاً مشتری همین یک قلم جنس شده اند و بقیه داستان ...

# جالب است قیاسی بین شهوت مردانه ، قبل از ازدواج و بعد از ازدواج ...
# مشکل از کجاست ؟!
18 اردیبهشت 1391 (02:49) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

ای دل من ...

خستگی هاتو بکن بنداز رو دوشم 
میکشم بار غمت تا جایی آباد 
بکنم چاه عمیقی تک و تنها 
واسه ی دفن تموم خستگی هات

      بزن داد و بزن داد ای دل به ظاهر آزاد

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
18 اردیبهشت 1391 (00:38) | شعر من | دیدگاهها بسته است

درد

باکره‌گی‌اش را که به رخش میکشد
به قول بعضی ها ، او ، خجالت میکشد ، سرش را پائین می اندازد
اما نمیداند ، این زخم پاره تر از آن است ، که فکر میکند ...
راستی ، تو از کجا فهمیدی ؟

12 اردیبهشت 1391 (20:09) | خسته | دیدگاهها بسته است

درد کهنه تنهایی

هوس مبهمی وجودم را فراگرفته ...
باز آن معشوقه‌ی همیشگی ، بالشک کوچک من ، امشب را آشفته میخوابد ...

12 اردیبهشت 1391 (19:51) | هوس | دیدگاهها بسته است

خط صاف ...

چند بار خواستم ، روزمرگی هایم را به تصویر بکشم ، اما حاصل چند خط عمود برهم بود !
که شبها عمود و روزها ...

12 اردیبهشت 1391 (19:50) | خسته | دیدگاهها بسته است

یه دو جین خاطره ...

!

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
12 اردیبهشت 1391 (19:49) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

من ...

شاید جذابیت نگاهم ، مدیون یک درد باشد ، نه فوران نفرت ... 

12 اردیبهشت 1391 (19:45) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

...

آخ دلم لک زده واسه یه پیکان 63 سفید یخچالی 
4 حلقه اسپرت بزنی زیرش بخوابونیش ! 
شیشه دودی ، بدیش پایین و یه دستتو بندازی روش ... 
20 لیتر سوپر هم با 4لیتر روغن سوخته قاطی کنی بزنی بدن اون باک ساب مرده ! 
یه موزیک آرام بذاری و بیای پیچای حسن آباد ، روی پیچای 90درجه خفنش ، لب پرتگاه ، که باید 20تا سرعت رفت ، جفت پا بری رو گاز و 100 رو تخته کنی ... 
یه جمله ام روی شیشه عقبش بنویسی همه بخونن 
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت 

# پارسالو که یادتونه با 90 تا رفتم تو دل و روده یه پیکان دیگه شاخ به شاخ 
# یه ضرب المثل کُردی میگه خدا اول کوه رو میبینه ، بعد برف میذاره روش 

10 اردیبهشت 1391 (19:34) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

یه حرف خومونی با خودت

قربون مرامت ، که هروقت کج رفتیم ، کوچیکاشو بخشیدی و واسه بزرگاش خوابوندی تو دهمنمون
حال میکنم بات ، عدالتت رو دوست دارم ، میپرستمت
امروزه رو خوب یادم میمونه! کاری رو که خودم میخواستم بکنم ، تو داری انجام میدی !
مرامتو دوست دارم تا ابد !
# امروز رو خوب یادم میمونه ...

08 اردیبهشت 1391 (22:26) | وخدا | دیدگاهها بسته است

اولین پُست رمز دار من!

کسی رمز نمیخواد؟

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
08 اردیبهشت 1391 (18:22) | مینیمال | 9 دیدگاه

عهد شکنی روزانه

آخرین باری که تصمیم گرفتم دیگه ننویسم ، همین چند دقیقه پیش بود ...

07 اردیبهشت 1391 (17:42) | خسته | دیدگاهها بسته است

زهر شیرین ...

مثل شعر شاعری گمنام
میشود گُم شد میان مردمان
هر چقدر هم خوب باز بهتری هست
از همه خوشکلتری هست
آنکه از من بهتر است او را نصیحت میکنند
آنکه از دست رفت دگر ، او را وصیت میکنند
ای عزیزان سزاوار گناه
این نصیحت از گناه دیگر است
آنکه اول جامه اش از تن کشید
آنکه اول ، کام اول را چشید
آنکه خوابید و به خوابش درد نداشت
آنکه خندید و به ظاهر غم نداشت
پس به حق طعم گناهش دیده است
با به میل روی زمین خوابیده است
این زنان حقا که شیرین پیکرند
اما شیرینی که شیر می افکند ...

# یک نصیحت برادرانه بود به یکی از دوستان ...

06 اردیبهشت 1391 (00:19) | شعر من | دیدگاهها بسته است

... واسه مُردن

خیلی وقته یه جا ساکت نشسته ام و روزها رو نکست میزنم !
تا شاید ، روز بعد ، روز بهتری باشه ...
# واسه مُردن ...

05 اردیبهشت 1391 (01:35) | خسته | دیدگاهها بسته است

هایده

چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت    دنبال هم امروز و فردا گذشت
دل میگه باز فردا رو از نو بساز           ای دل غافل دیگه از ما گذشت ... 

# ...
# ...2

04 اردیبهشت 1391 (00:15) | از دل ترانه | دیدگاهها بسته است

امشب ...

امشب از اون شباست که تا صبح مثل سگ میگذره !
# بعد از چند سال دوباره آرزوی مرگ میکنم
# آهنگ گوش میدم
نرو یا رب نمیخواهی گناه از تو اگر نفرین به این دنیای بد کردم ...
به حرفم گوش کن یا رب به دردم گوش کن یارب
اگر بیهوده میگویم مرا خاموش کن یا رب

03 اردیبهشت 1391 (01:51) | خسته | دیدگاهها بسته است