گاهی دلم میخواهد در خلوت خیابان ، یک ناشناس مرا به خوردن یک لیوان چایی داغ دعوت کند
به چشمانم ذل بزند و من هر چه در دل دارم بگویم و در آخر بدون هیچ گونه نصیحتی فقط بگوید هی رفیق ، حق با توست !
...
خنده دار است این روزها ، هر چیزی که مرا به یاد تو بی اندازد مرا آشفته میکند !
شبیه مار گزیده ای شده ام که از هر ریسمان سیاه و سفید میترسد
اینروزها از هر چیزی غیر از وجود تو برآشفته میشوم ! از هر چیزی حتی یک اس ام اس از تو ...
اینروزها در این سرما ، شدیدا احساس تنهایی میکنم و تو اندکی آنطرفتر بایک استکان چایی داغ ...
استهلاک
جلوی آینه که می ایستم ، نا خودآگاه چشمم به ساعت داخل آینه می افتد ...
و قیافه پریشان و فرسوده ام انگار هر یک ثانیه از عمرم چیزی خیلی بیشتر از یک ثانیه من را فرسوده میکند و چه بسا پایانم همین نزدیکی هاست ...
این شبها که با سردرد میخوابم و جسم خیلی خسته تر از آنی است که شاید اگر تو بودی ...
من خیلی زودتر از انچه باید فرسوده میشوم
خنده دار است ، تمام عمرم را ده قدم تصور کرده بودم ... و حال در قدم پنجم از پای افتادم !
کلوچه
حال این روزهای من شبیه آن پیرمردی است که سالهاست کلوچه های دستپخت همسرش را با شوق به چایی میزند و میخورد و به همسرش لبخند میزند و هیچ کس نمیداند پیرمرد هیچ وقت کلوچه دوست نداشت !!!
# مخاطبم تو نیستی مخاطبم دنیاست ...
عکاس
گاهی ته دلم میخواهد کاش عکاس میشدم
اما نه ! مگر یک عکاس چقدر میتواند از تو عکسهای متفاوت بگیرد ...
خاصیت پاییز
این خاصیت پاییز است ...
آدمها را در خود به فکر خواهد انداخت و یاد هر عشق فراموش شده ای را زنده خواهد کرد
این خاصیت پاییز است تو دلتنگ من شوی و من مثل زمستان ...
سرما
هوا انقدر سرد هست این شبها که حاضرم خیال آغوشت را با یک لیوان چایی داغ تاق بزنم ...
عشق است دیگر
عشق است دیگر ، دوست دارد تمام دختران خوشکل شهر را به چشمت زهرمار کند
# :)
# خدایا داری امتحانم میکنی؟؟
# من به این امتحانا حالا حالا ها نمیبازم P: