به سلامتیت

از اینجا 

تا آخر عمر 

سر هر شراب

یه پیک به سلامتیت میزنم 

رفیق

26 دی 1401 (20:47) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

برنامه ریزی

وقتی برنامه ریزیت بهم میخورد

بهم میریزی

مثل کلبه بدون کرسی ... 

#تمامت را بلدم ، رفیق ! تو صد در صد خود منی :)

24 دی 1401 (23:50) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

...

چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه ی شیر
که شد از صید پشیمان و سرافکند به زیر

اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر

منتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر

چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر
هیچ یک! من چو کبوتر نه رهایم، نه اسیر

از تهی دستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر

ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر

#فاضل نظری

24 دی 1401 (23:46) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

..

شبت بی فکر

رفیق

#لینک

24 دی 1401 (22:27) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

...

ما به آنهایی که قصد ماندن نداشتند

عجب دل بستیم ...

#لینک

24 دی 1401 (21:53) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

 من و جام می و معشوق

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...

ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است

میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...

#فاضل نظری

#لینک

24 دی 1401 (21:48) | هوس | دیدگاهها بسته است

میدونی

میدونی چرا داری از زندگی لذت میبری 

وقتی مجموعه عواملی از گذشته عقده شده باشه برات و الان همشون با هم با هر کیفیتی برات باز شده باشن با مجموع همشون حال میکنی!!! در اصل انقدر کمیت زیاده که کیفیت رو درک نمیکنی !!!! 

منم همینطوری بودم‌ شاید موقعیت الانم بخاطر درد گذشته اس 

منتها 

امان از وقتی که مستی اش بپره !!!

این مستی ها زودگذره ...

24 دی 1401 (18:03) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

موفقیت

برای موفقیت 

درد لازم است ...

#بساطش جور شد

24 دی 1401 (10:36) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست

دو پتو کشیدم رو‌ خودم 

تخت خوابیدم 

صبح بلند شدم 

دنیا یه جور دیگه بود 

من هم یه آدم دیگه 

ممنونم ازت 

#اهنگ

24 دی 1401 (10:30) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

عزت نفس

و 

تمام .

3شب و 7

23 دی 1401 (22:04) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

شراب

شراب 

هم 

کاری 

نکرد ...

23 دی 1401 (03:53) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

سرما

سرمای دی ماه تهران 

کشنده اس 

سرده 

سوز میاد 

از دو طرف 

و تو 

بعدا میفهمی

22 دی 1401 (18:46) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

...

سادیسم 

تعریف ساده ای دارد 

و انواع پیچیده 

مثلا 

تو 

میگی منو میخوای 

بعدش پس میزنی 

پس ...

داستان تمام.

22 دی 1401 (18:41) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

-

اگه چیزی رو تغییر ندی ، یعنی بازم انتخابش کردی

" زیاد به این جمله فکر کن "

19 دی 1401 (00:49) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

.

‏ایوب نبى آخراى داستانش میگه :

"أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ"

من رنج میکشم در حالیکه تو مهربان ترین مهربانانى.

اون درحالیکه کنایه سنگینیه، بله بزرگ متعال، ما رنج میکشیم درحالیکه تو مهربانترین مهربانانى...

19 دی 1401 (00:47) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

.

در گوشه‌ای از ذهنت

      به انتظارِ خود نشستم؛

                           نیامدم

                                    نیامدم

                                             نیامدم ...

19 دی 1401 (00:40) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

...

آنچه از ما باقی‌ می‌ماند، سرنوشت را تغییر خواهد داد. 

حتی اگر این باقی‌مانده‌ها، اندوهی جاودانه را در قلبشان حمل کنند

باقی‌مانده‌ها، تغییر میدهند

#پونه مقیمی

19 دی 1401 (00:28) | خسته | دیدگاهها بسته است

سفر

من 

یک سفر به تو بدهکارم 

تا آخر عمر ...

19 دی 1401 (00:08) | یلدا 01 | دیدگاهها بسته است

اشتباه

گاهی اوقات با یک اشتباه نوزده نمیشی ، صفر میشی ...

19 دی 1401 (00:07) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

...
باز به باد می دهی زلف به هم تنیده را  -  باز شکار می کنی مرغ قفس ندیده را
جام مدام می دهی فارغ بی خیال را  - منع شراب می کنی عاشق غم چشیده را
تا به کنار بودی ام، بود بـه جان قـرار دل  - رفتی و بردی از برم خاطر آرمیده را
ای که قمار عشق خود با همه هستی ام کنی  - خود به تنم نموده ای پیرهن دریده را !
تـا که مگر گذر کنی بر سر کوی تنگِ دل  - خاک ره تو می کنم دیده هجر دیده را
ماه به عشق روی تو خانه بـه دوش می رود  - مهر تو باز می کند دیده آرمیده را
وه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی  - تـا به لب تو بسپرم جان بـه لب رسیده را
عشق دوباره از وطن رفت بـه چین زلف او  - باز رها نمی کند زلف به هم تنیده را
18 دی 1401 (18:47) | یلدا 01 | 0 دیدگاه