دلم که میگیرد

من این روزها زیاد دلم میگیرد
راستی تو هم دلت میگیرد ؟
وقتی دلت گرفت ، جلو آینه برو ، به خودت خیره شو
روسری ات را باز کن ، آرام دست بکش به موهای سرت ، از بالا به پایین ، قرمز شرابی
میدانی رنگ طبیعی موهات این روزها مد شده
دست که کشیدی آرام از کنار صورتت بیا پایین ، گونه ات را نوازش کن ، تا زیر گردنت
به چشمات خیره شو ، چشمهای درشتی که خودت میدانی شبیه چیست ، و حالا خنده ات تماشایی است
گوشه لبت نشانه ای است که تو را نشانه میکند در بین تمام زیبارویان
تو گم نمیشوی ، هیچ وقت !
آرام دست بکش روی لبهای قرمزت ، قرمزی که همیشه طبیعی بودن آنرا حاشا کردی و من باور ...
به خودت اندکی خیره شو
کمی که بگذرد حالت خوب میشود ، میدانم ، تجربه کردم صد ها بار ...
آخر من هر وقت دلم میگیرد سراغ عکس تو می آیم ...

# فقط برای تو ... 

21 شهریور 1394 (02:04) | سایه | 1 دیدگاه

کار

واقعا گذرزمان حکیم است

روزگاری بود برای با من بودن گریه میکردی

برای با من صحبت کردن حتی لحظه ای را از دست نمیدادی

از بدی های من شدید می رنجیدی

و از خوبیهام به شوق می آمدی و حالا کار به جایی رسیده ، من را مسخره میکنی، میخندی و از این کارت لذت میبری

چیزی شده؟! من تغییر کردم؟! یا هرآنچه بین ماست؟!!!

احساس میکنم تبدیل به یک فرد عادی شده ام که هرزگی های ذهن و زبانت نصیب من است 

امیدوارم باز هم تغییر کنی ...

01 شهریور 1394 (16:20) | سایه | 0 دیدگاه