میام

یه روزی میام دنبالت ...

23 آبان 1392 (11:00) | سایه | 0 دیدگاه

وحشی بافقی

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم

نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم

صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم

سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم

22 آبان 1392 (02:50) | از دل ترانه | 0 دیدگاه

میترسم

میترسم روزی که بیایی ، انقدر به نبودنت عادت کرده باشم که بودنت را احساس نکنم ...

12 آبان 1392 (17:54) | سایه | 0 دیدگاه

امروز ...

امروز جدی جدی همه باهام خیلی مهربون شدن و رفتارشون فرق کرده ، خاله ام ، مادرم و ... . انگار همه نگران آینده ام شدن!
# نکنه همتون خبر دارید از ...

ادامه مطلب ...
09 آبان 1392 (17:35) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

سکوت

سکوت ...

08 آبان 1392 (11:37) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

حرف آخر

ترجیح میدم تنها باشم تا اینکه در حاشیه یک زندگی ، در سایه دیوار یک زندگی ، با حسرت ، آه سر بکشم و افسوس بخورم ...
# کاری از من بر نمیاد ، اما از تو حتما یه کاری بر میاد

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
08 آبان 1392 (03:39) | سایه | 0 دیدگاه

نبودنت

میدانی ، نبودنت آنقدرهام هم بد نیست !
تو که نیستی ، برای روزهای با تو بودن ، خیالبافی میکنم تا هر لحظه اش ، رویایی ترین باشد ...

04 آبان 1392 (01:23) | سایه | 0 دیدگاه

گل یا پوچ

خدایا  ، بیا با هم گل یا پوچ بازی کنیم ، فقط نامردی اگه اینجا ، قدرتت رو به رخ بکشی ...

04 آبان 1392 (00:36) | وخدا | 0 دیدگاه

خودم

دلم برای خودم تنگ شده ...

30 مهر 1392 (05:32) | خسته | دیدگاهها بسته است

روزهای ابری

روزهایی که هوا ابریه ، اون لحظه که دیگه مطمئنی بعض آسمون میترکه ، اون لحظه که دیگه بارون شروع میکنه به باریدن ، هر کجا هستی ، توی خیابون ، توی خونه ، کنار پنجره ، یه نگاهی به آسمون بنداز و یک لبخند بزن .
بذار آسمان ، آرزوت کنه ، برای آغوشت ...
# من هم ...

28 مهر 1392 (02:44) | سایه | دیدگاهها بسته است

گذر

بچه که بودم ، همیشه وقتی به یه جایی میرفتم که قرار بود چند روزی اونجا بمونم ، یه حس غریبی میکردم ، انگار باید رفت ...

27 مهر 1392 (02:05) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

و آخر ...

و آخر ، آنچه که هر روز بهش فکر میکنم ، اتفاق می افتد ...

ادامه مطلب ...
26 مهر 1392 (01:57) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

خیام

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

23 مهر 1392 (03:08) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

سردرد

سردرد عجیبی دارم ، رفتم بخوابم خوابم نبرد ، این پروژهای کوچیک و بزرگ هم امون آدم رو میبره که بتونه با خودش خلوت کنه .
خیر سرم رفتم بخوابم ، از سردرد خوابم نبرد .
این دومین باریه با چنین شدتی سرم درد میکنه ...

ادامه مطلب با پسورد محافظت شده است .
ادامه مطلب ...
21 مهر 1392 (03:41) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

عشق من

عشق من کجاست؟
یعنی الان خوابیده؟

21 مهر 1392 (01:12) | سایه | 0 دیدگاه

میدانی

میدانی ؟ آدم هر چقدر هم صبور باشد ، نمیتواند دوری اش را تحمل کند ، مشکل از من نیست ، جذابیتی که دارد ، بی نهایت کِشنده است ، سوزنده است ...

08 مهر 1392 (12:39) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

دیگه ...

دیگه کامنت هم نمیذاری ؟
# دمت گرم

:)

07 مهر 1392 (22:41) | سایه | 0 دیدگاه

ترک و شیرازی

کار کردن با ترک ها و شیرازی ها ممنوع !

07 مهر 1392 (11:39) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

من

من ...
هنوز هم نادیده گرفته میشوم ...
# دیگه توقع ندارم کسی منو درک کنه ، حتی تو ...

31 شهریور 1392 (21:47) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

غم نبودت

برای نشان دادن غم نبودت ، به کارهایی بزرگتر فکر میکنم ...

27 شهریور 1392 (02:09) | سایه | دیدگاهها بسته است