یاد داستانی از صادق هدایت فقید افتادم بنام "زنی که مردش را گم کرد". داستان عشق دخترک نوجوانی بنام زرین کلاه از اهالی قصبه شهریار که در تاکستانهای ده عاشق کارگری زمخت و به قول هدایت بوگندو از اهالی مازندارن بنام گل ببو میشه و بعد از کش و قوسی چند ماهه این دو با هم ازدواج میکنند. درست از روز اول ازدواج گل ببو هر شب به بهانه ای زرین کلاه رو میگیره زیر باد کتک و شلاق و توهین و تحقیر. بعد از مدتی این دو به تهران نقل مکان میکنند و در تهران گل ببو به سختی معتاد میشه و حالا زرین کلاه علاوه بر توهین و شلاق شبانه باید درد اعتیاد و بی پولی همسر رو هم به دوش بکشه. خلاصه بعد از مدتی گل ببو زرین کلاه رو به کلی ترک میکنه و عازم دیار خودش در مازندران میشه. زرین کلاه در به در به دنبال گل ببو میگرده و در نهایت گل ببو رو در یکی از روستاهای مازندران پیدا میکنه. اما گل ببو بکلی رابطه اش با زرین کلاه و حتی با طفل خردسالانشون رو انکار میکنه و مادر گل ببو انگ حرامزادگی به طفل میزنه و با شماتت و شلاق زرین کلاه رو از ده بیرون میکنند. زرین کلاه از همه جا مانده و درمانده ره به ناکجا میکشه و در مسیر ناکجا سوار بر الاغ مرد غریبه ای میشه و دوباره آن عطش زنانه و دوباره میل به عاشقی و دوباره تخیل زندگی مشترک با مرد الاغ سوار و دوباره....
هدایت تخیلات عاشقانه و جنسی زرین کلاه نسبت به مرد الاغ سوار رو با این جمله درخشان به تصویر میکشونه. زرین کلاه با خودش فکر کرد" شاید این جوان هم عادت به شلاق زدن داشته باشد و تنش بوی الاغ و طویله بدهد!"
باری، زرین کلاه به تحقیر شدن و بندگی و بردگی و انقیاد و توهین و شلاق خو گرفته بود. زرین کلاه عاشق شلاق شده بود. عاشق توهین و بوی خر و طویله. زندگی بدون شلاق و تحقیر شبانه و بدون بوی گند خر و طویله برای زرین کلاه بی معنا بود. بی معنای بی معنا.
و این است قصه ...
#توی لینکدین دیدم ، چه حکایت آشنایی
مریضی ؟
امروز حرفهایی که توی دلم بود رو زدم
مریضی؟
خوابتو دیدم
دم در شرکتی نشسته بودم که اومدی
توی خواب
14هم
14هم هر ماه ...
میشناسمت
تو
خود منی ...
کاملا بی ربط
ممنون پیام دادی :)
#هرچند کاملا بی ربط بود
هنوزم چشمای تو
هنوزم چشمای تو
هنوز
هنوز دارم بهت فکر میکنم
مخصوصا به همه جات
از نوک ... تا نوک ...
...
اصلا فکر کن من دشمنت
یک دشمن دانا بهتره از صد تا دوست نادان ...
پایان
یه جایی خوندم نوشته بود
درسته ما پایان قشنگی نداشتیم
اما داستان قشنگی داشتیم
و همین برای فراموش نکردنت کافیه
خواب
یه روزی مجبور میشی از خواب بیدار بشی ...
به سلامتیت
از اینجا
تا آخر عمر
سر هر شراب
یه پیک به سلامتیت میزنم
رفیق
برنامه ریزی
وقتی برنامه ریزیت بهم میخورد
بهم میریزی
مثل کلبه بدون کرسی ...
#تمامت را بلدم ، رفیق ! تو صد در صد خود منی :)
...
چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه ی شیر
که شد از صید پشیمان و سرافکند به زیر
اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر
منتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر
هیچ یک! من چو کبوتر نه رهایم، نه اسیر
از تهی دستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
#فاضل نظری
..
شبت بی فکر
رفیق
میدونی
میدونی چرا داری از زندگی لذت میبری
وقتی مجموعه عواملی از گذشته عقده شده باشه برات و الان همشون با هم با هر کیفیتی برات باز شده باشن با مجموع همشون حال میکنی!!! در اصل انقدر کمیت زیاده که کیفیت رو درک نمیکنی !!!!
منم همینطوری بودم شاید موقعیت الانم بخاطر درد گذشته اس
منتها
امان از وقتی که مستی اش بپره !!!
این مستی ها زودگذره ...
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست
دو پتو کشیدم رو خودم
تخت خوابیدم
صبح بلند شدم
دنیا یه جور دیگه بود
من هم یه آدم دیگه
ممنونم ازت
#اهنگ
عزت نفس
و
تمام .
3شب و 7
شراب
شراب
هم
کاری
نکرد ...
سرما
سرمای دی ماه تهران
کشنده اس
سرده
سوز میاد
از دو طرف
و تو
بعدا میفهمی
...
سادیسم
تعریف ساده ای دارد
و انواع پیچیده
مثلا
تو
میگی منو میخوای
بعدش پس میزنی
پس ...
داستان تمام.