کلوچه

حال این روزهای من شبیه آن پیرمردی است که سالهاست کلوچه های دستپخت همسرش را با شوق به چایی میزند و میخورد و به همسرش لبخند میزند و هیچ کس نمیداند پیرمرد هیچ وقت کلوچه دوست نداشت !!!

# مخاطبم تو نیستی مخاطبم دنیاست ...

20 مهر 1393 (02:31) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

عکاس

گاهی ته دلم میخواهد کاش عکاس میشدم
اما نه ! مگر یک عکاس چقدر میتواند از تو عکسهای متفاوت بگیرد ...

16 مهر 1393 (11:56) | مینیمال | 0 دیدگاه

خاصیت پاییز

این خاصیت پاییز است ...
آدمها را در خود به فکر خواهد انداخت و یاد هر عشق فراموش شده ای را زنده خواهد کرد

این خاصیت پاییز است تو دلتنگ من شوی و من مثل زمستان ...

16 مهر 1393 (11:50) | سایه | 0 دیدگاه

سرما

هوا انقدر سرد هست این شبها که حاضرم خیال آغوشت  را با یک لیوان چایی داغ تاق بزنم ...

16 مهر 1393 (11:45) | سایه | دیدگاهها بسته است

عشق است دیگر

عشق است دیگر ، دوست دارد تمام دختران خوشکل شهر را به چشمت زهرمار کند

# :)

# خدایا داری امتحانم میکنی؟؟
# من به این امتحانا حالا حالا ها نمیبازم P:

03 مهر 1393 (02:23) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

حساسیت پوستی

میدونی مشکل چیه ، پوست من حساسه ، به هر بدنی سازگار نیست ، غیر از بدن تو ...

27 شهریور 1393 (13:17) | سایه | 0 دیدگاه

این شبها

کاش همه شب ها شبیه هم بود
یا با تو یا بدون نه
نه اینکه در وهمی کشنده و انتظاری خواب آلود به سر برد
# این شبها چقدر حس مزخرفی دارم ... 

22 شهریور 1393 (03:15) | خسته | 0 دیدگاه

محبت

امان از زمانی که آدم شدیدا به محبت احتیاج دارد و لحظه ای که او را نمیفهمند و خواسته یا ناخواسته اورا نادیده میگیرند ...

# شکستی سنگین است در خود شکستن

18 شهریور 1393 (17:23) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

تنهایی

هنوز خیلی زود است که خودم را تسلیم یکی کنم
هنوز خیلی زود است
باید آنقدر شبهای تنهایی را تکرار کنم که ارزشم چیزی فراتر از تک تک آدمهای روی کره زمین شود
و آن روز جلو پای تو زانو میزنم و میخواهمت بعنوان
چیزی خیلی بیشتر از آرزوی من ...

# قبول؟
# اما نمیدانم تا اون روز تو چکار خواهی کرد ؟

18 شهریور 1393 (02:40) | سایه | 0 دیدگاه

سکوت

میخوای منم سکوت کنم عین تیربرق؟

میخوای ؟ میخوای ؟ میخوای؟

#دلمون به همین یه جمله کامنت نوشتنت خوشه

# باشه ، پس خودت خواستی

10 شهریور 1393 (02:30) | سایه | 0 دیدگاه

شب

بیا بامن بمان امشب
اگرچه شب هوسناک است
بسان پرش از پرتگاه ترسناک است
بیا با من بمان امشب
دلم تنگ است برای لحظه ای دیدن تو
برای لحظه ای آرامش بودن تو
بیا با من بمان امشب
دلت را کمی راضی کن
دو چشمت را ببند اکنون
کمی خاطره بازی کن
گذشته ای را به یاد آر تنهایی
که جسم خسته ای به آغوشت میسپاری
و روزهای قشنگی که
بیاد آوردنش سخت است
و حالا دل چه بدبخت است
بیا با من بمان امشب
و ما خیالمان تخت است
که فردامان چقدر سخت است ...

09 شهریور 1393 (01:34) | شعر من | 0 دیدگاه

ملاقات

در مورد ملاقات امروز ...

# راضی کننده بود

# اما ...

08 شهریور 1393 (18:35) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

داعش

خبرها حاکی از آن است که بصورت مخفیانه خداوند به گروهک تروریستی داعش پیوست
# منتظر انهدام زمین باشید ، تماس فرت

p:

07 شهریور 1393 (02:12) | مینیمال | 0 دیدگاه

امیر تتلو

من حالم خوبه همین پایینترام ...

05 شهریور 1393 (10:45) | از دل ترانه | 0 دیدگاه

و ...

... وسکوتی که به یکباره همه جارا فرا میگیرد

03 شهریور 1393 (10:30) | سایه | 0 دیدگاه

مانده

مانده ام چه کنم
خوشا به حال آنکه بین دو راهی مانده
و من نه حتی حق انتخابی بین بد و بدتر
چه میشود کرد ، همین بیراه را خواهم رفت تا ابد  

31 مرداد 1393 (20:06) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

تنهایی

و تنهایی یعنی زمانیکه بعد از یک هفته سر میزنی به وبلاگ میبینی هیچ نظری " منتظر بررسی "  نیست !

30 مرداد 1393 (02:44) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

...

گاهی اوقات دلم یک "عزیزم خسته نباشی" جانانه میخواهد وقتی تو باشی و توی دستت یک لقمه نان و پنیر و گردو باشد برای من

:)

15 مرداد 1393 (02:09) | دلنوشته | 0 دیدگاه

چایی

به یک لیوان چایی پر رنگ با اندکی محبت شدیدا نیازمندیم ...

15 مرداد 1393 (01:46) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

حیف

حیف یادی که هست و عمری که رفت ...

من از آن دسته آدمها خواهم بود که روزگاری ، گوشه ای تنها ، در خلوت خودم ، تو را یاد خواهم کرد و حسرت خواهم خورد ...

دلم یک سکوت میخواهد و یک خواب عمیق که خستگی یه عمر را از تنم بیرون کند .

من بیشتر از ظرفیتم بار کشیده ام پس خارج از نوبت فرسوده میشوم و از رده خارج ...

هیچ کاریش هم نمیشه کرد ... 

12 مرداد 1393 (05:06) | خسته | 0 دیدگاه