بعضی حرفها

بعضی حرفها رو نمیشه گفت ، فقط یک نگاه به ساعت درج این مطلب بنداز !!!

12 مرداد 1393 (04:58) | سایه | 0 دیدگاه

دل سوخته

دلی که سوخت دیگر خاکستر است

# و از خاکستر نباید توقع دلدادگی داشت ...

10 مرداد 1393 (03:00) | مینیمال | 0 دیدگاه

...

من آدمیم که نسبتاً ضریب هوشی بالایی دارم (لااقل اعداد و ارقام تست ها اینطوری میگن) و نسبتا آدم محافظه کاری هستم
هیچ وقت فکر نمیکردم کسی بتونه سرم کلاه بذاره ، یا لااقل به سادگی بتونه سرم کلاه بگذاره
اما حقیقت اینه ، آدمها همیشه از نقاط ضعفشون لطمه میخورن و در مورد من
از نقطه احساسم متاسفانه ...
# چیزی که هنوز باورش برام سخته و هضمش ناممکن از کسی که ...

08 مرداد 1393 (23:01) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

من

من از اون دسته آدمهام که اگه چیزی صد تا خصلت خوب داشته باشه و یک خصلت بد ، نمیخوامش و حالا هم

# عطاشو به لقاش بخشیدم

08 مرداد 1393 (15:41) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

میدانی

میدانی ، کارم به جایی رسیده که اگر من را سالها کسی یاد نکند ، به حالم هیچ فرقی ندارد
وقتی همه در این زمان دنبال خودنمایی هستن ، من خودم را مخفی میکنم از همه ...

تنها بودن چیز خوبی است فقط بعضی وقتها درد دارد تیر میکشد

آن وقتی که دلت یک چایی دو نفره میخواد و یک تخت دو نفره ...

سخت است اما میگذرد

چه میشود کرد ، با توهم داشتنت زندگی کردن که زندگی نیست

با واقعیت نداشتنت لااقل یک جوری کنار خواهم آمد

08 مرداد 1393 (00:20) | سایه | 0 دیدگاه

بی تو

وقت میخوابم ، وقتی راه میرم ، وقتی جلو آینه هستم ، همش به خودم میگم ، میتونم ، بی تو ، میتونم
اما یه لحظه دلم میلرزه ، سرمو پائین می اندازم و میگم ، نمیتونم ، به خدا نمیتونم

06 مرداد 1393 (03:34) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

شبی

شبی از این شبها خیالاتی میشوم

می آیم پیشت دستت را میگیرم و باهم میرویم به باغی دور

آنجا همه چیز هست ، از تمشک گرفته تا آلبالو و گیلاس ، من برای تو آلبالو میارم ترش و خوشمزه

بعد تمشک قرمز آبدار که لبانت را سرخ کند

بعد که خسته شدیم دو نفری روی چمن ها دراز میکشیم من دستانم را دور کمرت حلقه میکنم و تو با انگشتت تکه ابری را نشان میدهی در آسمان ، آن لحظه که من به آرامی پشت گردنت را میبوسم و تو خود را به آن راه می زنی که نفهمیدی ، لرزش صدات شنیدنی است ...

میدانی ، من دیوانه وار عاشقتم ...

 

06 مرداد 1393 (03:21) | سایه | 0 دیدگاه

...

کار به جایی رسیده خوندن نوشتن دیدن و یا هر چیزی از تو حالم رو بد میکنه ... 

# بد بد بد ...

05 مرداد 1393 (14:30) | سایه | دیدگاهها بسته است

عشق و نفرت

همیشه گفتم تفاوت بین عشق و نفرت یک جرقه است !!!

جفتشون از یک نوع هستن و میشه با یک جرقه یک عشق رویایی تبدیل به نفرتی ترسناک بشه !!

# و شد ...

05 مرداد 1393 (14:28) | دلنوشته | دیدگاهها بسته است

2 مرداد 93

فکر کردم امشب زنگ میزنی ، من دقیقا از دوم مرداد 93 صدایت را نشنیده ام !

فکر کنم عزمت را جزم کرده ای برای ...
#موفق باشی

04 مرداد 1393 (01:46) | خسته | دیدگاهها بسته است

دو راهی

کلا دو راهی چیز بدی است !
آدم هر راهی رو انتخاب کنه پایانش چه خوب باشه چه بد توی دلش ، اون ته تهاش یه حسی بهش میگه اون یکی راه بهتر بود شاید!!!
اینطور آدمها که دقیقا توی دو راهی پنجاه پنجاه گیر میکنن رو باید هُل داد به سمت راهی که خودش نمیخواد بره ،تا مجبور بشه مقاوت کنه و اون یکی راهی که به نفعش هست رو انتخاب کنه .

:)

# البته خودش نمیدونی چی خوبه چی بد p;

01 مرداد 1393 (19:51) | سایه | 0 دیدگاه

دروغ

این روزها مردم حتی به خودشان دروغ میگویند چه برسد به دیگری ...

01 مرداد 1393 (19:50) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

سنگ

این روزها دلم کمی سنگ میخواهد برای تغییر خودش ...

31 تیر 1393 (16:34) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

حس

حس آدم ابلهی را دارم که راهی یک سفر دور میشود تا چیزی را پیدا کند که تمام زندگی اش را زیر و رو کند و دست آخر زندگی اش تمام میشود در سفر ...

ناکامی بزرگی در پیش است و شاید رسوایی بزرگ

هر چه هست آخرش حتی اگر من به ظاهر زنده باشم و نفس بکشم ، یک تراژدی را رقم خواهم زد تا عبرتی باشم برای همگان

شیرین است دانسته به دامن هر آنچه نباید ، میروی ... 

31 تیر 1393 (16:32) | حرفهایی برای خودم | 0 دیدگاه

گاهی

گاهی دلم میخواهد چیزی را جایی بنویسم که هیچ کسی نتواند آنرا بخواد

و تو در آن لحظه نباید سر برسی و تمام نوشته هایم را بخوانی ...
# اما هنوز زود است

31 تیر 1393 (16:20) | حرفهایی برای خودم | دیدگاهها بسته است

صبر

صبر آدمی را پیر میکند ، هر چند در ظاهر همان آدم است ، اما در درون ممکن است همه چیز را تغییر دهد ویران کند ...
پس وقتی آدمی صبوری میکند بهش افتخار نکنید ، منتظر مرگ ناگهانی اش باشید ...

31 تیر 1393 (16:08) | خسته | 0 دیدگاه

شب قدر

شب قدر مال اونایی که میخوان قدرشو بدونن .
سایر شبها چه گُلی به سرمون زد که امشب ...
# بگذریم ، دلتون بسوزه ،  همگی شب به خیر

25 تیر 1393 (23:29) | مینیمال | دیدگاهها بسته است

اتهام

تا کی میخواهی بهم اتهام بزنی
چشمانت را باز کن ، اگر من تو رو نخوام ، اونایی که دور و برت هستن و میخوانت چه گٌلی به سرت زدن ؟ چه زندگی برات ساختن ؟ و چه زندگی برات میسازن ؟
به جای اینکه من رو به داشتنت با این وضع نچندان قابل قبول امیدوار کنی ، منو دلسرد نکن

خواهشاً ...

12 تیر 1393 (20:13) | خسته | 0 دیدگاه

دکترا

از این دکترایی که هر جا اسمشون رو میخوان ، یه دکتر قبلش میگن و مینویسن ، خوشم نمیاد !
# خود شیفتگی کاذب دارن
# [link]

06 تیر 1393 (18:49) | مینیمال | 0 دیدگاه

الهه

نفرین بر سرگذشتم ، که از آن پژمرده گشتم ...

28 خرداد 1393 (20:08) | از دل ترانه | 0 دیدگاه