دلم برای خودم تنگ شده ...
روزهای ابری
روزهایی که هوا ابریه ، اون لحظه که دیگه مطمئنی بعض آسمون میترکه ، اون لحظه که دیگه بارون شروع میکنه به باریدن ، هر کجا هستی ، توی خیابون ، توی خونه ، کنار پنجره ، یه نگاهی به آسمون بنداز و یک لبخند بزن .
بذار آسمان ، آرزوت کنه ، برای آغوشت ...
# من هم ...
گذر
بچه که بودم ، همیشه وقتی به یه جایی میرفتم که قرار بود چند روزی اونجا بمونم ، یه حس غریبی میکردم ، انگار باید رفت ...
و آخر ...
و آخر ، آنچه که هر روز بهش فکر میکنم ، اتفاق می افتد ...
خیام
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
سردرد
سردرد عجیبی دارم ، رفتم بخوابم خوابم نبرد ، این پروژهای کوچیک و بزرگ هم امون آدم رو میبره که بتونه با خودش خلوت کنه .
خیر سرم رفتم بخوابم ، از سردرد خوابم نبرد .
این دومین باریه با چنین شدتی سرم درد میکنه ...
عشق من
عشق من کجاست؟
یعنی الان خوابیده؟
میدانی
میدانی ؟ آدم هر چقدر هم صبور باشد ، نمیتواند دوری اش را تحمل کند ، مشکل از من نیست ، جذابیتی که دارد ، بی نهایت کِشنده است ، سوزنده است ...
دیگه ...
دیگه کامنت هم نمیذاری ؟
# دمت گرم
:)
ترک و شیرازی
کار کردن با ترک ها و شیرازی ها ممنوع !